بسم الله الرحمن الرحیم
در یکی از روزهایی که خدمت استاد عزیزتر از جانم، فقیه عارف، موحّدِ عظیمالقدر، صاحبِ روح لطیف، مرحوم آیت الله آقا سیدعبدالله جعفری تهرانی قدس سرّه رسیده بودم، خدمتشان عرض کردم که در یادنامه و شرح حال یکی از علمای مهذّب و بزرگوارِ ساکنِ در تهران که خود از شاگردان مرحوم علامهی طباطبایی قدس سرّه بوده است، از آقایی مطلبی در رابطه با خواجه حافظ قدس سرّه نقل شده که:
«میگویند حیات حافظ سه دوره داشته است و در دورهی جوانی واقعاً اهل مِیْ و مستی بوده و دنبال این قضایا بوده و در یک دورهای تعدیل می شود و در دورهای دیگر تحوّل حال روحی به او دست میدهد و ارتقا پیدا میکند، و کلمات بلند او، مربوط به دورهی نهایی حیات او میباشد».
ایشان پس از شنیدن این مطالب، از شدت ناراحتی، دست خود را بر پیشانی گذاشتند و پس از سکوتی طولانی فرمودند:
«این چه طرز سخن گفتن است؟! یکی حافظ قدس سرّه را اینگونه معرفی میکند و برای او سه دورهی اینچنینی ترسیم مینماید، یکی هم مثل مرحوم علامهی طباطبایی قدس سرّه ، حیات حافظ را اینگونه تبیین میکند که:
«از اشعار حافظ قدس سرّه ظاهر میشود که سه مرحله داشته است؛ ابتدا سر خود کار میکرده و به جایی نرسیده، بعداً اشخاص باکمال و اهل کمالی را زیاد ملاقات کرده و دست ارادت به آنها نداده کما اینکه میگوید:
عمری است تا من در طلب، هر لحظه گامی میزنم
دست شفاعت هر دمی بر نیکنامی میزنم
و در مرحلهی سوم، دست ارادت داده به زینالدین ابوبکر تایبادی و شاه نعمتالله ولی، کما اینکه میگوید:
کردهام عهد به دست صنمی بادهفروش
که دگر مِیْ نخورم بیرخ بزمآرایی
که این اشعار هم ظاهراً مربوط به مرحلهی سوّم است».
مرحوم آیت الله جعفری تهرانی قدس سرّه پس از نقل کلام مرحوم علامهی طباطبایی قدس سرّه فرمودند:
«از اشعار حافظ نیز میتوان سه دورهای اینچنینی را استفاده نمود که دورهی اولِ حافظ، دورهی بیاستادی بوده و سرخود کار میکرده و به جایی نرسیده، دورهی دوم، دورهای است که دست ارادت به استاد داده و دورهی سوم، دورهای است که به حقیقت و وصال حضرت محبوب رسیده است».
سپس به ایشان عرض کردم: اینکه غزلهای حافظ در قهوهخانهها و مجالس بزم و عیش خوانده میشود و به وی به عنوان یک موحّدِ عارف نگاه نمیشود، شاید مقصّرش خود ما باشیم که چهرهی واقعی حافظ قدس سرّه را که سالکی عارف و مجاهدی متهجد و بندهای مراقب و راهیافتهی به مقام شهود و کمال عبودیت میباشد به خوبی معرفی نکردهایم و لذا مرقد مطهرش به جای آنکه زیارتگاه خلق خدا باشد، تفریحگاه مردم شده و نوعاً نمیدانند که او ولیّ از اولیای الهی میباشد؛ و به نظرم اگر صلاح بدانید لازم است دیوان حافظ از ابتدا تا انتها بررسی شود و هرجا دستورالعمل و یا نصیحتی سلوکی دارد انتخاب و سپس به همان سبک دستورالعملها و نامههایی که اساتیدِ طریقی چون عارف کامل، حضرت جمالالعارفین مرحوم آیت الله میرزا حسینقلی همدانی و شاگردانشان قدّس الله اسرارهم داشتهاند تنظیم گردد، تا برای اهل سیر و طالبان کمال ، مؤثر و راهگشا باشد و چهرهی واقعی وی برای مردم ، خصوصاً جوانان تشنهی معارف و جویای حقیقتِ این مرز و بوم تبیین گردد و نگاهها به این ولیِّ خدا که متمکنِ در توحید بوده است، عوض شود.
ایشان ضمن تصدیق و استقبال از چنین پیشنهادی، توصیه فرمودند که: «این کار را حتماً انجام دهید»
برای آنکه در انجام چنین مأموریتی از امدادهای خواجه حافظ قدس سرّه بهرهمند شوم و از روح لطیفش مدد بگیرم، به حرم حضرت فاطمهی معصومه قدس سرّه مشرف شدم و در آنجا تصمیم گرفتم که به شیراز بروم و به زیارت قبر نورانیاش مشرف شوم تا نگارش این کتاب را در کنار مرقد مطهرش آغاز نمایم. اما همینکه بوسه بر ضریح حضرت فاطمهی معصومه سلام الله علیها زدم و به احترام ایشان عقب عقب به سمت ایوان طلا میآمدم، ناگهان بر دلم الهام شد که چرا میخواهی به شیراز بیایی، اگر میخواهی از حافظ بهتر مدد بگیری، به جای رفتن بر سر مزار خواجه حافظ در شیراز، به نیابت از حافظ به زیارت حرم امام رضا علیه السلام برو».
این مطلب ذهنم را درگیر کرد و همینطور که به سمت منزل میآمدم و فکر میکردم، یادم آمد که خواجه حافظ قدس سرّه ، در یکی از غزلهایش چنین سفارش نموده است که:
ای دل! غلام شاه جهان باش و شاه باش |
|
پیوسته در حمایت لطف اِله باش |
قبر امام هشتم، سلطان دین رضا |
|
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش |
دستت نمیرسد که بچینی گلی ز شاخ |
|
باری به پای گلبن ایشان گیاه باش |
لذا به نیابت از خواجه حافظ قدس سرّه به ارض مقدس رضوی مشرف شدم ودر کنار بارگاه نورانی حضرت ثامنالحجج علیّ بن موسیالرضا علیه السلام ، نگارش این کتاب را آغاز نمودم و به خاطر اشتغالات زیادی که داشتم برای مدّت مدیدی دست از ادامهی نگارش آن برداشتم تا وظایف و تکالیف عبودی دیگرم آسیب نبیند.
در یکی از شبهای زمستانی که معروف به شب یَلدا میباشد ، فرزندانم اصرار نمودند که برای خود، تفألی به دیوان حافظ قدس سرّه بزنم، لذا نیت کردم که نظر خواجه حافظ قدس سرّه را در رابطه با سرعت بخشیدن به تألیف این کتاب جویا شوم که وقتی دیوانش را گشودم، با این بیت حافظ راهنمایی شدم که:
سرو چمان من چرا، میل چمن نمیکند
همدم گل نمیشود، یاد سمن نمیکند
و لذا برای اتمام این کتاب دست به کار شدم و به آن سرعت بخشیدم و به توفیق الهی، همواره از الطاف و امدادهای غیبی خواجه حافظ و اساتید خود
قَدَّس الله اَسرارَهُم در طول اشتغال به تألیف آن بهرهمند بودم؛ اَلْـحَمدُ لِله وَ لَهُ الْفَضْلُ والْـمِنَّة
جهت تهیه و سفارش خرید کتاب " نسیم گره گشا " بر روی نشانه زیر ضربه بزنید.